خلاصه داستان : دو دختر نوجوان که قاتل های حرفه ایی هستند ، در حال فکر کردن به یک کار سریع و آسان اند که یک هدف غیرقابل انتظار آنها را از کار خود باز میدارد...

خلاصه داستان : این فیلم در مورد چندین فرد غریبه و داستان های بهم پیوسته ی آنان در ۱۰ میکده متفاوت در سطح شهر لس آنجلس است...

خلاصه داستان : یک زوج میفهمند که هرگاه به همدیگر آسیب بزنند، قوری‌شان به آنها پول جایزه میدهد ، حال باید دید که این دو تا کجا حاضرند پیش بروند

خلاصه داستان : فیلم داستان دختر جوانی است که عاشق پسری عجیب می شود.پسر عضوی از یک خانواده نامیراست که از چشمه ای آب می نوشند که در حقیقت سرچشمه جوانیست...

خلاصه داستان : چهار دختر جوان که با هم دوستانی بسیار صمیمی هستند بایستی تعطیلات تابستانی را برای اولین بار جدا از هم بگذرانند . لنا که دختری خجالتی است قصد دارد به اروپا رفته و پدر بزرگ و مادربزرگش را که در یونان زندگی می کنند ملاقات کند . او در آنجا با پسری به اسم کستوس آشنا می شود و بهم علاقمند می شوند بدون اینکه بدانند خانواده هایشان از گذشته با هم دشمنی دارند...

خلاصه داستان : چند دوست صمیمی به نام های لنا ( بلدل ) ، كارمن ( فررا ) ،‌بریجیت ( لایولی ) و تیبی ( تامبلین ) كه همه آنها تجربه های متفاوتی را در سال اول دانشگاه پشت سر گذاشتند ، دوباره در یك شهر ساحلی یونان دور هم جمع می شوند تا لنگه شلوارهای جادویی شان را پیدا كنند...

خلاصه داستان : "بث" یک حافظ منابع طبیعی است که به دنبال یه کار خوب، دوست های خوب و یه پسر خوب میگردد تا اوقاتش را بگذراند...

خلاصه داستان : چهار داستان جنایی متفاوت، که در مرکز آن‌ها مردی درشت اندام با چهره‌ای خشن قرار دارد که به دنبال قاتل معشوقه‌اش گلدی است، مردی که با پلیس فاسد شهر گناه درگیر میشود و بعد از یک اشتباه وحشتناک تحت تعقیب قرار می گیرد، یک مامور پلیس که جانش را برای محاقظت از یک دختر به خطر می اندازد، و یک قاتل که به دنبال کسب در آمد از راه خودش است.

خلاصه داستان : یک پیشخدمت تنها با کارمند فروشگاه طلافروشی که شخصی خوش تیپ و بامزه است آشنا می شود که دارای آنوریسم مغزی بوده و بنابراین حافظه کوتاه مدتش مشکل دارد ...

خلاصه داستان : رایدن ملبی (آلکسیس بلیدل) دختر جوانی که پس از چهار سال تحصیلات دانشگاهی فارغ التحصیل شده است، اکنون از فکر بازگشت به خانه دوران کودکی و روبرویی با خانواده کمی غیر معمولی و عجیبش دچار استرس شده و تصمیم می گیرد بدنبال کاری برای خودش بگردد، اما او در این بین با شخصی آشنا می شود و این باعث می شود خودش را بهتر بشناسد، در واقع او بدنبال کار می گردد، بدنبال عشق می گردد، اما در نهایت خودش را پیدا می کند …